بعد از “او”
امیر سامانی
“او” مجصول 2013 به نویسندگی و کارگردانی اسپایک جونز از بهترین فیلمهایی است که در یکی دو سال گذشته دیدهام. فیلم یک درام عاشقانه علمی تخیلی است .اصلی نانوشته هست که میگوید اگر میخواهی حرف فلسفی بزنی فیلم علمی تخیلی بساز!
و اسپایک جونز در اولین تجربه اش به عنوان نویسنده فراوان
از این حرفها زده. دیدن فیلم انبوهی سوال در ذهن بیننده ایجاد میکند که هر بار
فکر کردن به آنها خاطره دلپذیر فیلم را تجدید میکند.
داستان فیلم در آینده اتفاق میافتد. آینده
در فیلم اسپایک جونز چندان دور نیست؛ شاید ده سال دیگر باشد یا همین حدود. چهره
دنیا عوض شده ولی بر خلاف بسیاری از فیلمهای دیگر که در اینده میگذرند آینده چندان وحشتناک هم به نظر نمیرسد فا جعهای در جهان
اتفاق نیفتاده، کره زمین هنوز سالم است و فقر و جنایت و انفجار جمعیت و آلودگی
محیط زیست چهره شهرها را عوض نکرده، ماشینها و انسانها
مشکلی با هم ندارند. هوش مضنوعی بسیار پیشرفت کزده است ولی نه مانند بلید رانر و AI
رقابتی بین انسان وماشین در کار است نه خصومتی.
تصویر آینده تصویر دلپذیری است. شهر و فضاهای عمومی نشان از رفاه دارد. خانه ها
برزگ و روشن هستند. و اگرچه عادت کردهایم آینده هوایی تاریکتر داشته باشد ولی آسمان
آینده تمیز است و البته متفاوت. آنقدر متفاوت که لسآنجلس آینده را در شانگهای
فعلی فیلمبرداری کردهاند و ترکیب غالب رنگها را به طیف زرد نزدیکتر.
وضع اقتصادی آینده
هم خوب است آنقدر که مردم حاضرند پول بدهند کسی برایشان نامه عاشقانه بنوسید. یعنی
عاشقی هم در آینده هنوز هست؛ ولی گفتنش سختتر شده و میرزابنویس لازم دارد و
داستان هم همین است
تئودور یک نویسنده نامه که نامه عاشقانه برای
زوجهایی مینویسد که خودشان از پس ابراز عشقشان بر نمیآیند، کاترین همسر تئو بعد
از چند سال زندگی با او به تازگی از او
جدا شده است.تئو حس می کند که هر احساس ممکنی را با کاترین تجربه کرده است و هیچ
چیز نمیتواند اورا به آن روزها بر گرداند. حالا جای او خالی است .تئو تنهاست.
تنهایی
تنهایی الان هم هست، همیشه بوده. شاید در آینده بیشتر باشد ولی جنسش فرق نمیکند
تئوریهای روانکاوی سه نوع تنهایی را به ما معرفی کردهاند ادامه مطلب ...