آدم با بعضی چیزها که مواجه میشه مجبور میشه یک کارهایی بکنه
فکر
میکنم شعر سزار وایهخو بود که روی اندرسون را مجبور کرد "آوازهایی از طبقه
دوم"
را بسازه
و من را هم وادار کرد که شعر را به فارسی برگردانم
برگردانی آزاد از Stumble Between Two Stars
by Cesar Vallejo
امیر سامانی
پرسه بین دو ستاره
چنان تیرهروز مردمانی هستند،که حتی
بدنی ندارند؛ یا مویی در شمار
سوگ خردمندانهشان، کوتاه، چند بند انگشت
آدابشان،بالابلند.
دنبال من نگرد، دندان آسیایی از یاد رفته،
انگار ناگهان ظاهر میشوند،برای کشیدن آهی در دل،
برای شنیدن طعمی درخشان در بشقابهایشان.
از پوستشان بیرون خزیده، تابوتی را میخراشند که در آن زاده شدهاند
و ساعت به ساعت از مرگشان بالا میروند
و سقوط میکنند، بر زمین سخت، از ارتفاع واژگان منجمدشان.
شفقت بر "این همه"، شفقت بر "اینقدر کم"، شفقت بر ایشان.
شفقت در اتاقم، صدایشان را میشنوم با عینکهایشان
شفقت در سینهام، وقتی که لباس رسمی میخرند
شفقت برای سفیدی چندشآورم بین کثافت انباشتهشان.
محبت بر گوشهای سانچز
محبت بر آنان که مینشینند
محبت بر مرد ناشناسی با زنش
همنوعی با دستکش، گردن و چشم.
محبت بر آن پوشیده از شپش
آنکه در باران کفش پاره میپوشد
آنکه لاشه نانی را با سنجاق برمیخیزاند.
آنکه انگشتش لای در مانده
آنکه هیچ زادروزی نداشته است
آنکه سایهاش را در آتشی باخته است
حیوان ،حیوانی که به طوطی میماند
آنکه شبیه انسان است، ثروتمندی فقیر
و آن در نهایت تیره روزی، بیچیزترین فقرا
محبت بر آنکه گرسنه یا تشنه است ولی
نه اشتهایی به سیراب شدن دارد
نه عطشی به سیردل خوردن.
محبت بر آنکه کار میکند، روز به روز ، ماه به ماه، ساعت به ساعت
آنکه از رنج یا شرم عرق میریزد
کسی که به انتخاب دستهایش به سینما میرود
آنکه تاوان میدهد با آنچه که هرگز نداشته
آنکه بر پشت میخوابد
آنکه دیگر یادی از کودکیش نمانده
محبت بر او
مرد طاس بدون کلاه
مرد نیک بدون خارهایش
دزد بدون گل سرخ
آنکه ساعتی بر دست میبندد و خدا را دیده است
آنکه افتخاری به چنگ آورده و نمرده است.
محبت بر کودک، که افتاده است و هنوز میگرید
و مرد ، که افتاده است و گریستنش تمام شده.
شفقت بر اینهمه، شفقت بر اینقدر کم، شفقت بر ایشان.